:-*
سلام عشقم....سلام لواشکم امروز رفته بودم خونه مامانم اینا....خیلی خوش گذشت.... صبح بابایی اومد دنبالم و برد خونشون بعد از اینکه صبحانه خوردیم با مامان فاطمه رفتیم ابوریحان و من یه تاپ خوشگل واسه خودم خریدم....بعد از اینکه برگشتیم بعد خوردن ناهار رفتیم خونه مامان بزرگم.... مامان بزرگ هی میگف ایشالله خدا بهت بچه بده!!!!!بگذریم وقتی برگشتیم و داشتیم بساط شام رو حاضر میکردیم مامانی پیشنهاد داد شام ببریم پارک.......بعله عشق من......بعد از اینکه بابا جون گلت اومد شام بردیم پارک منظریه.....وای مامانی نمیدونی اونجا پر گربه بود منم که ترسووووووووو....نفهمیدم اون شام رو چجوری خوردم!!!!!هر جا من مینشستم گربه ها هم همونجا کمین میکردن:-) خلاصه دور همی کلی...