من و بابایی و مهمونی
سلام لواشک جیگر و خوردنی من
خوبی مامانم؟الهی من قوربونت بشم عسلم
فدات بشم امروز روز سیزدهم ماه رمضون بود و ما جمعا چهارروز خونمون بودیم بقیه روزها همش مهمون این ور و اون ور بودیم به قول معروف دلم لک زده واسه درست کردن افطاری
فدات بشم الان دیگه همه اعضای قامیل صداشون در اومده و از ما نی نی میخوان ولی عشق من من احساس میکنم هنوز زوده تازه دوازده شهریور ماه میشه اولین سالگرد همخونه شدن من و بابا نادر
بابا نادرت هم هی هر عز گاهی میگه اره هراز گاهی میگه نه ولی من خودم ااصلا اعتماد به نفس ندارم و همش احساس میکنم نمیتونم اونطور که باید بهت برسم و تو اذیت بشی اخه گل من من خیلی تنبل تشریف دارم میترسم نتونم از پسش برام
دیروز با دوست دوران مدرسم سمیه میحرفیدم بهم میگه پس کی جمع دو نفره تون میشه سه نفره.........
خلاصه گل من اینجانب بد جوزی در امپاس گیییییییر کرده ام
کلی بوووس لواشکی واسه نی نی ام و خواننده های وبلاگم